قاصدک هان چه خبر آوردی

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

قاصدک هان چه خبر آوردی

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

در شبان غم تنهایی خویش

 

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام


 

 

مادر

صدایت می کنم آنگاه

کز نامهربانی ها به تنگ آید
دلم:

مادر

رود عشق

چشمان ما دو دجله بودند:

یکی این سو زیر طاق باران ابر آلود

یکی آن سو زیر طاق رنگین کمان نقره اندود

و تنها رابط این دجله های خیس

پل چوبی نگاهی بود

که بر روی رود عشق تکان می خورد!!