قاصدک هان چه خبر آوردی

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

قاصدک هان چه خبر آوردی

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را

و اینهم قطعه ارسالی از س.ع

آن روز نخست که تو را دیدم، از عاقبت عشق و هوس ترسیدم

ناگاه عشق مرده سر از سینه برگشود، سوی تو پر زد و رفت که من نفهمیدم.

عشق آه کشید؛

از سر حسرت گفت: این منم سالهاست خوابیدم

دل بر من آویخت همچو طفل یتیم؛ من سکوت کردم و گمان کرد فهمیدم

گفتم ای دل کار ما مشکل نکن، عقل و دین و جان ما ضائل نکن

دل در آن هنگام چشمان مرا دید و نمی فهمید که چرا آهسته و بسیار می بارید.

دل اسیر عشق بود ما هم اسیر دل شدیم، ما و دل هر دو مطیع و بنده ای جاهل شدیم

تو خدای دل شدی و هم خدای ما شدی

ما برات زانو زدیم و تو سوار ما شدی

من نمی دونم چرا عشق رو تو چشات دیدم

پس چی بود برق نگات آخرم نفهمیدم

هر کی بهت گفت عاشقه، دروغ می گه باور نکن؛

 تو این زمونه سیاه عشق دروغه شک نکن.

تنهایی خیلی بهتره ای نازنین

عشق فقط دردسره، من و ببین

ببین که از عشق چه بی نصیبم

ببین که ضربه خوردم از حبیبم

منی که حرف دلم و نسنجیده شنیدم

پر زد و رفت سوی یار؛ منم باهاش پریدم

کاشکه همون روز نخست پراش رو من می چیدم

کاشکه با دید تازه ای زندگی رو می دیدم.

 

با تشکر از س.ع به خاطر ارسال این قطعه

امیدوارم همیشه و همه جا موفق و موید باشید.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد